استاد فروزانفر مضمون این ابیات را شرحی بر مقام «رضا» میداند ومی گوید: دوستان در دوستى بجایى مىرسند که مراد محبوب را بر مراد و خواست خود ترجیح مىدهند، این حالت را بعربى« رضا» مىگویند، فى المثل مال و آسایش دو امر مطلوب و دل خواه هر کساند ولى مىبینیم که پدر و مادر براى خاطر فرزند خود، از سر مالى که بهزار رنج بدست آوردهاند بر مىخیزند و از آسایش چشم مىپوشند، مادرى شبهاى دراز بر بالین فرزند خود بیدار مىماند و تیمار مى خورد تا مگر فرزندش آسوده بخسبد، همچنین است عاشق که در مراحل نخستین عشق به مال و جاه و ننگ و نام و آرامش خود پاى بند است ولى سر کیسهى محکم بسته را براى میل معشوق خود مىگشاید و دست از نام و ننگ مىشوید و بر خیال آرامش خط بطلان مىکشد تا آن چه را که دل خواه معشوق است بحصول پیوندد، این چنین حالتى در بدایات محبت و عشق بظهور مىرسد و مردم بنحو کلى از آن بهرهوراند و خواه بازرگان یا پیشهور و کشاورز در حد خود از آن نصیبى دارند چنان که براى وصول بمطلوب خود ترک مراد مىگویند ولى این حالت نسبت بمراتب والاتر که در عشق و طلب، روى مىنماید چندان ارزشى ندارد و مىتوان گفت که از مراتب نازلهْ عشق است از آن جهت که عاشق هنوز از بند مراد و خواهش خود نرسته است و جور و جفا در چشم وى برابر نشده و ارادت او باقى است هر چند که مراد معشوق را بر مراد خود ترجیح مىدهد.
از این مرحله برتر آنست که از خلاف مراد و دل خواه خود لذت مىبرد و جور و جفاى معشوق را چنان خوش دارد که مهر و وفا را، و در این صفت چنان قوت مىگیرد که بسوى مراد خود نمىنگرد و از خواست معشوق بیش از آن خوشى بدو مىرسد که از رسیدن بخواست خویش، موجب این امر اینست که الم و رنج، انفعالى است که در نفس انسان بهنگام وجود اسباب رنج و الم حاصل مىشود و آن بستگى دارد بکیفیت بر خورد و تلقى آن اسباب و از این رو ممکن است که امرى نسبت بشخصى ایجاد الم و درد کند و نسبت بدیگرى نکند و یا همان امر از جانب دو تن براى آدمى اثر مختلف داشته باشد و یا در حالتى موجب الم گردد و در حالت دیگر بخلاف آن اثر کند. و چون سلطنت عشق بر دل عاشق مستولى گردد و کام و آرزوى او مغلوب اراده و خواهش معشوق شود و از غلبهى اراده و کامروایى وى لذت بجان عاشق رسد در آن هنگام، از ناخوشى و ناکامى که معشوق بر وى راند و رنج و آزارى که بدو رساند، بیشتر لذت مىبرد که از رسیدن بکام و آرزوى خود. و در اشاره بدین معنى، مولانا فرموده است:
ناخوش او خوش بود در جان من جان فداى یار دل رنجان من
مثنوى، ج 1، ب 1777
دلیلش اینست که آزار و رنج و نامرادى، دل خواه معشوق است و کامروایى و آرامش، مطلوب عاشق و چون عاشق در عروض حالتى چنین که باز گفتیم از سر اراده و خواهش خود برخاسته است و میل او در خواهش معشوق فنا پذیرفته است بدین سبب هر چه معشوق را کامرواتر بیند چنانست که بمراد خود بیشتر رسیده است. مولانا این دلیل را بدین صورت تقریر مىکند:
گر مرادت را مذاق شکرست بىمرادى نى مراد دلبرست
مثنوى، ج 1، ب 1748
و این همه از آن جا ناشى مىشود که آن چه براى دیگران، سبب درد و رنجورى و شکایت است ، براى عاشق مایهى خوشى و لذت و شکر مىشود . و ظاهرا، شیخ سعدى نظر بدین معنى گفته است:
زهر از قبل تو نوشدارو فحش از دهن تو طیباتست
غزلیات سعدى، ص 31
مرا بهر چه کنى دل نخواهى آزردن که هر چه دوست پسندد بجاى دوست رواست
همان مأخذ، ص 24
و از دگر سو، عشق بىصدق و راستى نتواند بود و بىاستقامت و پایدارى بکمال نتواند رسید و بدین جهت قهر، محک و مایهى آزمایش نقد صدق و استقامت است، معشوق بدین محک عاشق را در بوتهى آزمایش مىگدازد و مىآزماید و بمیزان بلا و درد، نقد وجودش را هر چه دقیق تر مىسنجد زیرا لذت و خوشى و یافتن کام، آرزوى عاشق است و صدق و استقامت را در نیل مراد نمىتوان آزمود، ناکامى و بىمرادى است که معیار صدق و پایدارى جوانمردان است پس معشوق شعلهى قهر و بلا بر جان عاشق مىگمارد تا درجهى او را در عاشقى بیازماید، عاشق صادق، قهر را بجان مىخرد تا از آزمایش، سربلند بیرون آید و آن گاه معشوق، آرزو خواه و مراد جوى وى گردد پس مىتوان گفت که عاشق قهر را دوست تر مىدارد از آن رو که بوسیلهى آن، راستى و ثبات قدم خویش را در معرض امتحان مىگذارد. مولانا در این ابیات بدین نکته اشاره کرده و از سر این معنى سخن رانده است. و زین پس، عاشق را حالتى شریف تر و والاتر است و آن، استغراق اوست در وجود معشوق چنان که وجود وى بتمامت از معشوق پر و لبریز مىگردد و او را بهیچ روى ارادت و خواهشى باقى نمىماند و منتظر است تا معشوق بر سر وى چه حکم راند و چه بر هستى او گمارد، او بخود و براى خود هیچ نمىخواهد، آن مىجوید که معشوق فرماید پس اگر لطف باشد و یا قهر بجان مىپذیرد و فرمان دوست را بر سر و چشم مىنهد و هیچ یک از صفات قهر و نعوت لطف پیش او تفاوت ندارد براى آن که ترجیح و گزینش از آثار بقاى وصف و خواهش و آرزو است و آن، با تسلیم و انقیاد و فنا که حاصل استغراق است مباینت دارد و بنا بر این، عاشق بر قهر و لطف بنحو مساوى عشق مىورزد و هر یک را بجاى خود، بجان و دل مىپذیرد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |